اصلاح طلبی با سکوت

متن زیر را یکی از دوستان با ایمیل فرستاده (انتخاب عنوان از من است!). کمی وقت بگذارید و بخوانید:

يادم می آيد چند سال پيش در تابستان ۲۰۰۶ که سفری به برلين داشتم به همت دوستان فرصت نشستی با برخی از ايرانيان مقيم آنجا دست داد تا به تحليل آنچه در دوران هشت ساله اصلاحات گذشته بود بپردازم و بعد از آن ميهمان دوست محترمم آقای ناصر مستشار در برنامه ای تلويزيونی برای شبکه ای محلی آنجا بودم.

به خوبی يادم است که در پاسخ به يکی از پرسش هايش که پرسيده بود «فکر میکنی چالش کنونی و بعدی جمهوری اسلامی چيست؟» پاسخ دادم: «تقابل حاميان تفسيری که حکومت اسلامی را می خواهند با کسانی که همچنان به جمهوری اسلامی باور دارند.» و شايد بتوان اين روزهای کشورمان را اوج همين تقابل و شايد «راند» پايانی اش دانست.

اين دو تفسير سال هاست با قوت و ضعف های موجودشان در بطن نظام کنونی ايران حضور داشتند و در تلاش بودند تا يکی ديگری را از ميدان رانده و سيطره خود را مستحکم سازد.

اما آيا پذيرش اين چارچوب واقعی درگيری در بالاترين سطح بايد ما را به بيراهه ببرد که در پی اهداف «آرمانی» و« روياهای»مان باشيم بدون اينکه بر بسترها توجه و از روندها «مراقبت» کنيم؟

آنچه اين روزها در ايران می گذرد شايد برای نسل های پيشين با سابقه باشد اما برای نسل ما بی سابقه است. نسلی که بسيار پخته و هوشيار عمل می کند و می داند چه می خواهد و چه مسيری را بايد طی کند. شايد لزوما آنچه امروز خواسته می شود به مذاق بسياری که بيش از اين ها را سال هاست می خواهند حقير و «فريب» باشد اما بايد محکم برای همين «حداقل» ايستاد و نگذاشت. بالا بردن مطالبات و شعارها اين حرکت عظيم و کم نظير مسالمت آميز را به انحراف بکشاند.

اصلی ترين علت گسترش و قدرت گيری اين جريان در هفته های منتهی به انتخابات و روزهای پس از اعلام نتايج، چارچوب های تعيين شده اهداف و روند حرکت است. برای اولين بار در چند دهه اخير مطالباتی قانونی و مشخص از بطن جامعه توانسته «رهبری» نيز برای خود بيابد که نماد حرکت باشد. ميرحسين موسوی با هر سابقه ای، امروز نماد جوششی فراگير از مطالبات حداقلی ملتی است که همواره در بزنگاه های تاريخی يا با «افراط» رهبران و گاه با«تفريط» آنها انرژی و انگيزه بنيان کن خود را «بی فرجام» يافته اند.

بگذاريد اين بار تاريخ را دوباره تکرار نکنيم، بلکه با عبرت از گذشته ها چراغ راه آينده مردمان اين سرزمين را روشن نماييم.

در اين روزها که هر ساعت اش با درد و رنج هموطنان در ايران سپری می شود غم انگيز است که برخی افراد و گروه ها با طرح مسايلی انحرافی، در حقيقت بزرگ ترين خدمت را به دشمنان موفقيت ملت ايران در اين برهه زمانی میکنند.

مزيت نسبی جريانی که امروز در ايران به «جنبش سبز» مشهور شده است همراهی جوانان و زنان در عين پختگی سياسی در کنار اتخاذ روش های غيرخشونت آميز است. آنچه اين حرکت بزرگ را عظمت بخشيده و بهت جهانيان را به همراه داشته متانت و آرامش و صلح طلبی اين مردم است. وقتی دنيا می بيند که ميليون ها معترض ايرانی به خيابان ها می آيند و کيلومترها راهپيمايی «سکوت» میکنند، به احترام اين ملت از جا بلند می شود.اين صدای زيبای سکوت را دنيا شنيده است.

و همين پختگی و «زيبايی» است که «وحشت آفرينی» حکومت را متمايز می کند. بر هر ايرانی وطن پرستی فرض است که از اين «بلور ظريف» مراقبت کند تا خودخواهی هايمان آسيبی به آن نزند. چه «جمهوری خواه»، «سلطنت طلب»، «مشروطه خواه» و… و چه حتی ديگرانی که در چارچوب های ديگری می انديشند.

حرکت معترضان در داخل کشور بايد محور باشد و پشتيبانی ديگر ايرانيان در اقصی نقاط دنيا بايد بر چارچوب های شکل گرفته در داخل منطبق باشد. آنچه در اين انتخابات سبب حرکتی در لايه های اجتماعی شد ايجاد اميد به تغيير وضع موجود بود. اما لزوما تغيير وضع موجود تغيير «رژيم» نبود. اصولا قويا معتقدم اگر هدف «تغيير رژيم» بود چنين برانگيختگی را حادث نمی شد. «تغيير رژيم» سنگ بزرگی است که سال هاست نقل سخنان بسياری است اما به همان نسبت هم «نشانه نزدن» است. نه اينکه نقل کنندگانش نخواهند اين سنگ بزرگ را بزنند بلکه جامعه ايران اين موضوع را بر اساس همان ضرب المثل معروف هرگز جدی و عملی نمی يافتند تا جذبش شوند.

کافی است به دو حرکت عظيم مردم در کمتر از ۱۵ سال اخير بنگريد. هم خيزش دوم خرداد ۷۶ و هم بهار ۸۸ گرايش به «اصلاح» بود که برای توده ها کم هزينه تر از «انقلاب» است. اولی ناکام ماند به دليل عدم بهره گيری از قدرت اجتماعی مردم و دومی روزنه های اميد بسياری را باز نگاه داشته که اميدوارم با «مراقبت» همه ما نسل های جديد و نسل های پيشين به سر منزل مطلوب برسد.

اظهار نظر و تحليل حرکت ضد کودتايی مردم ايران از سوی هر جريانی با هر ديدگاهی محترم است و حق. اما برای يکبار هم که شده جدا از «خود» خواهی ها،«حزب» خواهی ها،«ميراث» خواهی ها تلاش کنيم مسير پيش رو را با تکيه بر حفظ اصول غير خشونت آميز و همراهی با شعارها و اهداف – حتی حداقلی- مردم داخل طی نماييم.

طرح برخی موضوعات از سوی برخی جريان ها فکری و سياسی- خصوصا از خارج از کشور- در اين روزها سودی برای پيشبرد حرکت حق طلبانه مردم ايران ندارد. آنچه اين روزها بيشترين کمک را به موفقيت اين جريان خواهد کرد همراهی با شعارها و مطالبات منطقی طرح شده از داخل است و مزيت بزرگی که در رهبری کنونی جريان – موسوی، کروبی – وجود دارد که بايد آن را برای قدرت بخشی جريان پاس داشت اين است که اين افراد ريشه در «انقلاب ۵۷» دارند و سال ها در مديريت های مختلف نقش داشتند که همين موضوع جنس گفتمان و مطالباتشان را که با بخش های زيادی از مردم در شرايط کنونی همپوشانی يافته است قدرتمندتر می کند. اين قدرت از آن جهت ارزش دارد که ما در مسيری تدريجی برای تحقق دموکراسی قرار داريم که بايد در هر مرحله ای چارچوب های امکانی را درست تشخيص دهيم تا بيشترين فايده با کمترين هزينه را برای تحقق
دموکراسی در سرزمين مان بدست آوريم.

در پايان برخود لازم می دانم تا به پاس خون هايی که اين روزها در راه «آزادی»، اين گريزپای هميشه تاريخ، بر زمين ريخته شده است به احترام بپاخيزم و برای بازماندگان صبوری را از خداوند بخواهم.

روزبه ميرابراهيمی
نيويورک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *