کامنتی از سزار

آقا من فقط از اینکه کامنتها حذف شده ناراحتم. بعضی از اونها رو یه جورایی کپی کرده بودم. الآن این یکی رو پیدا کردم که ژولیس سزار پای “خانه بدوش” گذاشته بود. از لطف بیدریغ امپراطور لازمه قدردانی کنم. ضمنا امیدوارم بتونم از کش موتورهای جستجو هم چیزایی در بیارم.

یادش به خیر روزهای خوب …شبهای رویا …کلام مهر…دستان سرد من در دستان گرم تو …یادش به خیر !
سرزمین آبهای همیشه آبی را خاطرت هست ؟ همان جائی که با هم خندیدیم با هم گریستیم …با هم آمدیم و با هم رفتیم دست در دست هم …با هم …با هم …
می گویند زمان قاتل خاطره هاست ! می گویند اگر از عشق سراغی نگیری گرد و غبار فراموشی آینه دلت را می گیرد ! می گویند چشمها هم به رو روی یار اگر باز نباشند دروغ می گویند و خطا می کنند و سراب را رصد می نمایند …چه ها که نمی گویند این اهالی عقل ! اما من ژولیس سزار امپراطور سرزمین آبهای همیشه می گویم : که چه هراسی از این زمان قاتل …هر که یکبار به سرزمینم در آمد و مشامش به عطر عاشقانه هایم آشنا ..نه با چشم که با دل زخم خورده اش هر چند یکبار اگر چه دیر آهی را برایم بدرقه می کند و زمزمه یادش به خیر را نثارم ! من می گویم چون دوستت می دارم عمیق و وسیع تو نیز دوستم داری هرچند کم …هر چند خرد …اما من ژولیس سزار…! قانعم …قانع به همین نگاههای زود گذرت …قانع به همین سلام ساده ات …قانع به همین که داری میخوانی و شاید لبخندی بزنی…دوستت دارم رفیق …باور کن ندیده دلم برایت تنگ است …نشناخته شرمنده مهربانیت و تشنه دیدارتم …!
سرزمین آبهای همیشه آبی در انتظار قدمهای توست که برپاست !
امپراطور سرزمین آبهای همیشه آبی
ژولیس سزار

One Reply to “کامنتی از سزار”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *