ترانه

یکی از دوستان چند وقت پیش فایل متن کامل شعر “ترانه” را به من داد. ضمن تشکر از ایشان شما را به خواندن آن دعوت می کنم

باز باران !

باز باران

باترانه

با گهرهای فراوان

می خورد بربام خانه

من به پشت شیشه تنها

ایستاده در گذرها

رودها راه اوفتاده

شادوخرم

یک دو سه گنجشک پرگو

باز هردم

می پرند این سو و آن سو

می خورد بر شیشه ودر

مشت و سیلی

آسمان امروز دیگر

نیست نیلی

یادم آرد روز باران

گردش یک روز دیرین

خوب و شیرین

توی جنگل های گیلان

کودکی دهساله بودم

شادوخرم

نرم ونازک

چست و چابک

از پرنده ،

ازخزنده ،

ازچرنده

بود جنگل گرم و زنده

آسمان آبی ، چو دریا

یک دو ابر اینجا و آنجا

چون دل من

روز روشن

بود جنگل تازه وتر

همچو می مستی دهنده

بر درختان می زدی سر

هرکجا زیبا پرنده!

برکه ها آرام و آبی

برگ وگل هرجا نمایان

چتر نیلوفر درخشان

آفتابی

سنگ ها از آب جسته، از خزه پوشیده تن را

بس وزغ آنجا نشسته، دم به دم در شور و غوغا

رودخانه

با دو صد زیبا ترانه

زیر پای درختان

چرخ می زد همچو مستان!

چشمه ها ، چون شیشه های آفتابی

نرم وخوش در جوش و لرزه

توی آنها ، سنگریزه

سرخ وسبز وزردو آبی

با دو پای کودکانه

می دویدم،همچو آهو

می پریدم از سر جو

دور می گشتم زخانه

می پراندم سنگریزه

تا دهد برآب لرزه

بهر چاه و بهر چاله

می شکستم کرده خاله *

می کشانیدم به پائین

شاخه های بید مشکی

دست من می گشت رنگین

از تمشک سرخ و مشکی!

می شنیدم از پرنده ، داستانهای نهانی

از لب باد وزنده، رازهای زندگانی

هرچه می دیدم در آنجا

بود دلکش، بود زیبا

شاد بودم

می سرودم

روز ای روز دلاور!

داده ات خورشید رخشان

اینچنین رخسار زیبا

ورنه بودی زشت و بی جان!

این درختان با همه سبزی و خوبی

گرچه میبودند، جزپاهای چوبی

گرنبودی مهر رخشان !

رود ای رود دلاور!

گر دلارایی ؛از خورشید باشد

ای درخت سبز و زیبا !

هرچه زیبائی است ، از خورشید باشد

اندک اندک

رفته رفته

ابرها گشتند چیره

آسمان گردید تیره

بسته شد رخساره خورشید رخشان

ریخت باران!

ریخت باران !

جنگل از باد گریزان

چرخها میزد ،چو دریا

دانه های گرد باران

پهن میگشتند، هرجا

برق چو شمشیر بران

پاره می کرد ابرها را

تندر دیوانه غران

مشت میزد ابر ها را

روی برکه ، مرغ آبی

از میانه ، از کناره

با شتابی چرخ می زد

بی شماره !

گیسوی سیمین مارا

شانه میزد دست باران

بادها با فوت خوانا

می نمودندش پریشان

سبزه در زیره درختان

رفته رفته گشت دریا

توی این دریای جوشان !

جنگل وارونه پیدا!

به چه زیبا بود جنگل!

بس ترانه

بس فسانه

بس فسانه

بس ترانه !

بس گوارا بود باران

به چه زیبا بود باران

می شنیدم اندر این گوهر فشانی

راز های زندگانی

پند های آسمانی

بشنو از من

کودک من

پیش چشم مرد فردا

زندگانی خواه تیره

خواه روشن

هست زیبا

هست زیبا

هست زیبا !

*کرده خاله : نوعی ترکه نازک درختان

(دکتر فخر الدین میر فخرایی- گلچین گیلانی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *